اعتراف تلخ

 

اعتراف تلخ

 اعتراف تلخ

امروز قبل از اینکه بیام حوزه متوجه شدم شیشه های ماشین خیلی آلوده است و نیاز به تمیز کردن دارد، کهنه ای برداشتم و ماشین را تمیز کردم، چون هوا سرد بود دستامم خیلی یخ زد و خسته هم شدم.
یادم افتادم چند روز پیش صبح زود که خیلی هم هوا سرد بود شاگردی داشت ماشین استادی را دستمال میکشید،البته چند مرتبه دیگر هم این ماشین را دیدم که طلاب دارند دستمال میکشند.
شاگرد را صدا کردم و با خون سردی بهش گفتم: ماشاءالله استاد را داری خدمت میکنی؟ خودت تصمیم گرفتی توی این هوای سرد ماشین را تمیز کنی؟
جواب داد: خیر، هم کلاسیهایم سر درس نشسته هستند و استاد دارد آنها را درس میدهد و به من گفت شما برو ماشینم را تمیز کن و از لحن شاگرد معلوم بود که خیلی ناراحت هست.

ارسال شده توسط یکی از اساتید دارالعلوم مکی زاهدان.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بیانیه طایفه شه بخش در حمایت از حاج الله نظر

طلاق اجباری و کودک همسری در خانواده مولوی عبدالحمید

حافظ طیب اسماعیل زهی فرزند مولوی عبدالحمید در حال تحریک جوانان در فضای مجازی می باشد